https://www.facebook.com/ghght11

(چهارشنبه 17 خرداد 1391)

_ من عاشق ترانه ی حالا دیگه تو رو داشتن خیاله "اِبی" ام.
_ یعنی واقعا یه دیگ، اِنقدر ارزش داره؟ بدبخت دیگ ندیده؟!

(یکشنبه 14 خرداد 1391) اولین دیدار
_ یه معذرت خواهی بهت بدهکارم.
_چرا؟
_ آخه الان که بالاخره دارم از نزدیک می بینمت، می فهمم که
راست می گفتی، عکسایی که از خودت واسم می فرستادی،
هیچ کدوم دفرمه نبودن.

(جمعه 30 اردیبهشت 1390)
_ بابا ایول قره قوروت! آخه تو این ایده ها رو از کجات در میاری؟
_ والا... اگه اجازه بدین، نگم از کجام!

(یکشنبه 29/اسفند/1389)

خودمون که مال مردم خور نشدیم هیچ،
حداقل یه مال مردم خور هم پیدا نمی شه
که بیاد و مال ما رو بخوره!

(پنج شنبه 1/مهر/1389)
_ ببین امروز ظهر اگه خونه نیستی می خوام یه جلسه کاری بذارم توی
خونه ت با چندتا از همکارام. اشکالی نداره؟
_ نه، فقط اگه جلسه تون به اتاق خواب کشیده می شه بگو که من رو تختی
رو عوض کنم بعدش!

(پنج شنبه 1 بهمن 1388)
_ با "من حیث المجموع" یه جمله بساز.
_ خانم اجازه، من "من حیث المجموع" را دوست دارم!

(یکشنبه 26 مهر 1388) جیب همیشه خالی!

_ بابایی، خانوما وقتی عروسی می کنن، در حقیقت شوهر می کنن؟
_ آره عزیزم. از روز عروسی به بعد ، دیگه فقط دارن همینکارو می کنن!

(شنبه 28/شهریور/1388)

_ خانومت و دختر کوچولوت چطورن؟
_ خوبن. اتفاقا معصومه و پارمیدا هم خیلی دوست دارن
تو رو ببینن.
_ آره منم همینطور. آخ که اگه من اون پارمیدای
خوشگل و نازتو ببینم، می نشونمش توی بغلم و یه دل
سیر ماچش می کنم و حسابی اون چشمای قشنگشو
می بوسم. وای که چه موهای لختی داره پارمیدا. آدم
دوست داره دستشو بکنه لای موهاش. با اینکه فقط
عکسشو دیدما، ولی عاشقش شدم. وای که این پارمیدا
چقدر ناز و خوردنیه! باور کن ببینمش اصن نمی ذارم
از توی بغلم تکون ...
_ ببین ادامه نده. پارمیدا اسم زنمه! اسم دخترم معصومه ست!

(پنچ شنبه 26/شهریور/1388) پیاده رو

_ سلام. فیلم عشقی با صفا داری؟!
_ بفرمایین. اینم مجموعه فیلم سوپرای موجودم!

(جمعه 20/شهریور/1388) دو ساله
_ من خیلی خیلی دختر خوبی هستم مامان!
_ آره خیــــــــــلی...!
_ نخیرم! خودت خیلی دختر خوبی هستی، فهمیدی...؟!

(یکشنبه 15/شهریور/1388)شبکه

_ بکشش! بکشش!
_ تیرم تموم شد! آخ رفت پشت صندوق. بپا رفت پشت صندوق!
_ نارنجک داره ها...!
_ در رو، در رو! نارنجکشو کار گذاشت!
_ وایسا دارم اسلحه مو عوض می کنم.
_ آوووووخ منو کشت ! ... بقیشو خودت ادامه بده!
.
.
.
فرازهایی از سخنان دو مرد 38 ساله و 45 ساله در محل کار!

(جمعه 1/خرداد/1388)

می گم این آهنگ "آیا بدم، آیا ندم؟ به کسی می دم که کس باشه و ... "
شماعی زاده، از زبون پدر داره نقل می شه یا حرف دل خود دختر باباست؟!

(یکشنبه 27/اردیبهشت/1388)

_ ببینم تو بچه بودی دوست داشتی چیکاره بشی؟
_ والا از بچگی دوست داشتم بازنشسته باشم!

(شنبه 29/فروردین/1388)

_ ... خوب... واسه ی بیننده های عزیزمون بفرمایین که
امروز واسه مون چی آوردین؟
_ والا... آخرین کارم، ترانه ی بسیار زیبایی هست به نام
"بخورم تو رو که لبهات طعم توت فرنگیه"! شعر و ترانه از استاد...

(پنج شنبه 22/اسفند/1387) استخدام
_ خوب، بسیار عالی. شما که نماز که می خونید انشاء الله!
_ بله، حاج آقا، عجب حرفی زدین ها! اصن روزی هف، هش، ده
رکعتم اضافه بر سازمان می خونم واسه ثوابش!
_ الحمدلله، بسیار عالی. بسیار عالی. خوب پسرم، می تونی تشهد
نماز رو واسم بخونی؟
_ تشهد؟! چیزه... می دونید حاج آقا... آخه ...تته... پته... می شه
...می شه اولشو بگین حاج آقا؟! نوک زبونمه ها بخدا !

(دوشنبه 12/اسفند/1387)
_ جالبه که تو هیچ وقت رابطه ت رو با هیش کی بهم نمی زنی!
_ می خوای بگی مردم دار هستم دیگه، نه؟
_ نه بیشتر منظورم اینه که حلزون صفتی!

(يك‌شنبه 22/دي‌ماه/1387) مصاحبه

_ ... خلاصه به نظر من دولت بايد زيرساخت‌هاي
ورزش همگاني رو ايجاد كنه و با توسعه‌ي
سالن‌هاي ورزشي و تبليغات، فرهنگ ورزش
همگاني رو در جامعه ...
_ ممنونم، شما خودتون در روز چقدر ورزش مي‌كنيد؟
_ والا من وقت واسه اين مسخره‌بازيا ندارم!

( پنجشنبه 19 /دي‌ماه/ 1387)

_ خوارمادرت چطورن؟! خوبن اينشالا؟
عمه‌ت، ننه‌ت، همه خوبن؟!

(چهارشنبه 27/آذر/1387) Right now!

_الو سلام. چطوری تو؟ کجایی؟ چیکارا می کنی؟
_ سلام، خوبم. توی توالتم، دارم خودمو می شورم!

(یکشنبه 17/آذر/1387) اعتراض

_ گارسن! یه لحظه بیا اینجا ببینم!
_ چیزی شده قربان؟
_ بله. من چی سفارش داده بودم؟
_ کافه گلاسه قربان.
_ خوب، این چیه الان؟
_ خوب، کافه گلاسه.
_ اِ...! کافه گلاسه س؟! می گم... چیزه پس... چه کافه
گلاسه ی خوشمزه ایه! دستت درد نکنه، دستت درد نکنه !

(پنجشنبه 14/آذر/1387) در حال جمع کردن ساک آقا...

_ وای چقدر بده که ماموریتای شرکت شما هر سال توی تایلند و
آنتالیا و اوکراین برگزار می شه و من نمی تونم بیام!
_ آره عزیزم خیلی بده، می بینی؟! فراموشش کن، حالا این دفعه
چی دوست داری واست بیارم از اونجا؟

(یکشنبه 10/آذر/1387)
_ بهش گفتم: مرتیکه ی دوزاری الدنگ بی شعور عوضی ، چشم!
_ جدی اینجوری بهش گفتی؟! بابا دمت گرم!
_ آره بابا مگه می ترسم ازش؟ البته اون تیکه ی "مرتیکه ی دوزاری
الدنگ بی شعور عوضی" رو توی دلم گفتم!

(جمعه 8/آذر/1387) مصاحبه/تجریش

_ شما چه پیامی برای همسرتون که الان داره شما رو مستقیما توی
تلویزیون میبینه دارین؟
_ من؟ والا... می خوام بگم که اینجام سبزی خورشتی نداشت! نمی شه
حالا یه چیز دیگه درست کنی فردا شب که داداشت اینا میان کوفت کنن؟!

(یکشنبه 3/آذر/1382) سمینار علمی

_ آقای دکتر من محو مقاله ی بی نظیر شما شدم. امکان داره که از
طریق ایمیل مطالب بیشتری در این زمینه باهاتون رد و بدل کنم؟
_ خواهش می کنم. یادداشت بفرمایید ایمیل منو:
hotboy2003_dokhtarkosh@yahoo.com!

(یکشنبه 26/آبان/1387) Fluent


_ او یا یا یا یا اگه گفتی به نروژی ینی چی؟
_ نمی دونم.
_ میشه اوه بله بله بله بله!

(جمعه 24/آبان/1387)

_ آقای دکتر نمی دونم چرا یه چند وقیته که همچین که
دستم لای در ماشین گیر می کنه، درد می گیره!
_ ببین! می گم بیا راجع به قبل از این چند وقت صحبت کنیم!

(پنج شنبه 16/آبان/1387) اوباما
خو...ب، حسین هم که به سلامتی رییس جمهورشد!

(شنبه 4/آبان/1387) هستم من بات تا آخرش!
.
.
.
_ من اصن اون ان دماغتم!
_ من که آسکاریستم به مولا!
.
.
.

(یکشنبه 28/مهر/1387)
پروژه – وسط دریا – پنجاه و ششمین روز دور از خانه ...

...
مهندس 1: دقیقا! دقیقا! اساسا نگاه من به مقوله ی زن نگاه دیگریست!
واقعا مقوله ی پیچیده ایست!
مهندس 2: آفرین! آفرین! این پیچیدگی ها هم در بعد روحی و هم در
ابعاد جسمانی زن کاملا قابل حسه!
مهندس 3: چه خوش گفتی! می دونید مهندسا، به نظر من اینکه مردی
با زن دیگری غیر از همسرش ارتباط داشته باشه، خیانت نیست! بلکه اگر
دل به دیگری ببنده خیانته!
اون دوتای دیگه: آفرین! آفرین! ... باید در این مورد بیشتر صحبت کنیم!
اون یکیه: آره حتما! مهمه! خیلی مهمه!
.
.
.
آقا یکی بیاد اینا رو راهی خونه کاشونه شون کنه...

(جمعه 26/مهر/1387)
_ هیچ میدونی بی ریخت ترین و بد هیکل ترین پسری
که تا حالا باهاش دوست بودی سرنوشتش چی شده
و الان کجاست؟
_ آره، شوهرمه. الانم رفته سر کوچه نون بخره!

(سه شنبه 23/مهر/1387) قرن بیست و یک

_ بابایی، چرا سرمنشا همه ی ادیان توی مشرق زمینه؟!
_ چیزه، تته،... پته... آخه چیزه... میدونی بابایی...
میگم که... اصلا ببینم،دوست داری بابا واست از این
ماشین مسابقه کوکیا بخره؟!

(یکشنبه 21/مهر/1387)
_ آقای مسعود بختیار وند اصل بختیاری، شما
اصالتا اهل کجا هستین؟!
_ سوال بسیار خوبی کردی! ببین...

(سه شنبه 16/مهر/1387) این پیروزی،... خجسته باد این پیروزی

فاز 6و7و8 پارس جنوبی به همت مهندسان و کارگران داخلی
پس از طی چندین سال و مصرف حدود 85 کیلوگرم تریاک به
بهره برداری رسید!

(جمعه 29/شهریور/1387) خبر

_ ستاد مبارزه با گرانی کالا، طی اطلاعیه ای حد مجاز
مهریه را برای عروس خانم های محترم اعلام کرد.
به گزارش...

(یکشنبه 24/شهریور/1387)
_ پاشو! پاشو! تو نباید بمیری! تو زنده می مونی!
چشماتو باز کن! خواهش می کنم!
_ ...یقه رو ول کن بابا چه خبرته؟!
_ اِ... خواب بودی؟ خاک تو سرت!

(جمعه 22/شهریور/1387)
_ببین پسرم، آن چیز که چیز در خشت چیز بیند، چیز در چیز
نبیند! گرفتی چی می گم پسرم؟
_ پدر، من همیشه محو گنجینه ی ضرب المثل های شما بودم!

(چهارشنبه 20/شهریور/1387)
_ مرگ بر امریکا
مرگ بر شوروی
مرگ بر اینگیلیس
مرگ بر منافقین و صدام
مرگ بر اسراییل!
_ زنده باشی! زنده باشی که انقد قشنگ تکبیر گفتی!

(شنبه 16/شهریور/1387)

... اصلا دیگه نوشتنم نمیاد. دست و دلم به نوشتن نمیره.
شاید دیگه ننویسم. برای مدتی لااقل مطمئنم که نمی نویسم...

برگرفته از 50 درصد وبلاگ ها!

(چهارشنبه 13/شهریور/1387)
_ جناب کشتی گیر تیم ملی! شما بغیر از ضربه فنی شدن
توی مسابـقات المپیک، شیـرینکاری دیگـه ای هم بلدی؟
_ آره، صدای ماشین مسابقه هم بلدم درآرم!

(سه شنبه 12/شهریور/1387) سوبسید
موندم این ماهیانه هشت هزار تومن رو که قراره بین مردم
پخش کنن، بزنـم به کار خرید خونه یا ماشین یا اینکه زن
بگیرم و یه سر و سامونی به اوضام بدم!

(دوشنبه 4/شهریور/1387)
بسی رنج بردم در این سال سی، تا فهمیدم عاشقانه ترین
جمله ای که پس از مدتها دوری می تونی تقدیمش کنی
اینه که:

"به به عزیزم چقدر لاغر شدی!"

(چهارشنبه 30/مرداد/1387) Power Point
_ خوب بچه ها، این تصویر چیه؟
_ استاد، سقف بیرونی مخزنه؟
_ نه.
_ سقف ثابت و متحرک مخزنه؟
_ نه.
_ دیواره ی دو جداره ی مخزنه؟
_ نه.
_ پس چیه استاد؟
_ هیچی، این منظره ی جالبیه!

(5شنبه 24/مرداد/1387)
_ الو... ببین سریعا خودتو برسون بیمارستان خانومت
رو دارن می برن آی سی یو...
_ باشه باشه، 10 دقیقه ی دیگه بازی اس اس آث میلان
با ابومسلم تموم می شه میام!

(جمعه 18/مرداد/1387) حساب جاری، حساب پس انداز
_ مامان! تندمه!
_ اگه حسابت جاریه وایسا تا من بطری رو از کیفم درآرم!
اما اگه حساب پس اندازه باید تحمل کنی تا مامان یه توالت عمومی پیدا کنه!

(جمعه 11/مرداد/1387) فلسفه
فلسفه ی اینکه دو تا آقا که همزمان و بصورت موازی تصمیم می گیرن
گشتی توی سایت یوتیوب بزنن، بعد از یک ربع، حتما صفحات مشترکی
رو باز کردن ...
آهان فهمیدم چیه!

(چهارشنبه 9/مرداد/1387) چه خبر از ایران؟
_راستی الان جیگر ایران چنده؟
_ از سیخی 350 تومن داریم تاااااااااا شبی دویست هزار تومن!

(سه شنبه 4/تیر/1387)
_ Wow...! چه خانوم خوشگلی...
_ بله آقا؟!
_ دارم من!

(یکشنبه 19/خرداد/1387) مامان، بابا
اون موقع که بچه بودیم، می گفتن بچه ست، درک نمی کنه. کارمونو بکنیم!
حالا که بزرگ شدیم، می گن دیگه بزرگ شده، درک می کنه. کارمونو بکنیم!

(جمعه 10/خرداد/1387) با من باش، حالشو ببر...

دوستان، یه تیریپ فک می کنم اگر به قصد ازدواج باشه، حلاله!

(دوشنبه 6/خرداد/1387)
_ هوووووعق!... عجب عاروقی زدم!
احساس می کنم گلوم پاره شد.
_ شانس آوردی این باد از گلوت اومد
بیرون. وگرنه...

(سه شنبه 31/ارديبهشت/1387)

ميگم از اينايي كه مارو سير مي كنن بايد
تشكر كنيم يا شكايت؟

(دوشنبه 30/اردیبهشت/1387) کاریکلماتور
(به مناسبت انتخاب گلی عامری به معاونت کاندولیزا رایس)

_ ببینم، این همه سبزی پاک نکرده رو کجا می بری؟ مراسم دارین؟
_ نه بابا، دارم می برم وزارت خارجه ی آمریکا! آخه امروز جلسه ی
مهم چند ساعته ای دارن!

(جمعه 20/اردیبهشت/1387)
بخدا قسم اگر جنیفر لوپز را در دست راستم
و آنجلینا جولی را در دست چپم قرار دهند،
چنان تعادلمو حفظ کنم که حال کنین!

(یکشنبه 8/اردیبهشت/1387) پروژه...
_ اگه میشه همکارا رو به من معرفی کنین که من بشناسم.
_ خواهش می کنم. به ترتیب از این سمت شروع می کنم:
سرپرست تیم،
سرپرست تیم،
سرپرست تیم،
منم که سرپرست تیمم!
_ اونوقت شماها کارتون چیه؟
_ ما سرپرستای تیم هستیم!
_ اونوقت من چیکاره ام؟
_ سوال از مافوق؟! از کی تا حالا؟!

(چهارشنبه 4/اردیبهشت/1387) آموزش بقا در دریا
_ دوستان، نگران کوسه ها هم نباشین، چون فقط سه
نوع از کوسه ها هستن که به انسان حمله می کنن.
_ آخیش، استاد خیالمون راحت شد.
_ البته از چهار مدل کوسه ی موجود در دریا!

(یکشنبه 1/اردیبهشت/1387) دست دوم تمیز!
_ چند سالته؟
_ من 22 ی صفر! تو چی؟
_ من 27 کارکرده!

(پنجشنبه 29/فروردین/1387)
_ سلام سارا.
_ وای سـلااااااام! شمـایین؟! حـال شما؟ باورم نمی شـه
شمـا به من زنگ زدین! چقــدر خوشحالـم کردین! وای اصـن
نمی دونم چی بگـم! بخـدا زبونـم بند اومـده! چطورین شما؟
یعنی راستش ... راستش هیچ وقت فکرشو نمی کردم که
یه روزی شما بخاطر خود من زنگ بزنین! وای! وای! وای!
خوب، خوبین شما؟
_ مرسی. داداشت خونه ست؟!

(دوشنبه 26/فروردین/1387) عادت امروزی
_ چه خبر؟ همه چی روبراهه؟
_ عالیه! سخت درگیر مشکلات و بدهی ام!

(یکشنبه 25/فروردین/1387) اینجا ایران است...
_ الو سلام. کجایی؟ خونه یی؟
_ نه، اداره ام.
_ آخ ببخشید. مزاحم استراحتت شدم، خدافظ!

(جمعه 23/فروردین/1387) راندمان
_ همکارای عزیز، آقایـون و خانـومای مهـندس، آقـای رییس فرمـودن
که برای یک جلسه ی فوری، مهم و تعیین کننده که البته یک ساعت
هـم بیشـترطـول نمی کـشه تا پنـج دقیـقه ی دیگه تشـریف ببرین
دفـترشون. فقط خواهـشا تاخیر بیشتر از 45 دقیقه نداشته باشین!

(پنجشنبه 22/فروردین/1387) سلوات!
_ برای سلامتی آقای راننده جمیعا چه خبر!
_ الااااااا... مرتیکه مگه ملت مسخره ی توئن؟!

(دوشنبه 19/فروردین/1387) کنکور
در جمله ی "زلف بر باد دهم تا بدهم بر بادت" بادت:
1- بو دارد!
2- بو ندارد، اما عجب صدایی دارد!
3- بو و صدا را یکجا دارد لاکردار!
4- مرطوب است!

(شنبه 17/فروردین/1387)

_ ببین یه سوال:

" شِکر تو کلامت" و "من شِکرمو می کنم توی اون کلامت"

فرق دارن با هم؟ یا یه معنی میدن؟

(پنج شنبه 15/فروردین/1387)
_ آقایون و خانومای دکتر، مهندس، می خوام
یه عکس دسـته جـمعی ازتون بندازم.
_ خوب، به ردیف شیم؟
_ نه، نمی خواد. همینجوری خر تو خر بهتره!

(سه شنبه 13/فروردین/1387)
_ بابا، خر کردن یعنی چی؟
_ من در زمینه ی خر شدن می تونم بهت
توضیح بدم عزیزم! اینجـور سـوالا رو باید از
مامانت بپرسی!

(دوشنبه 12/فروردین/1387) مصاحبه ی خودمونی
_ آقا سلام. شما سیزده بدر چیکاره این؟
_ بنده بیکارم و همینجا از دولت می خوام
فکری به حال بیکاری ما جوونا بکنه!
_آخه این چه ربطی به سیزده بدر داره؟
_ چیزه... بخصوص در سیزده بدر!

(یکشنبه 11/فروردین ماه/1387)
_ ببین ساناز، بذار رک و پوست کنده اینو بهت بگم.
من کاملا مخالف با رفتن تو به این سفر خارجی تفریحی،
اونم بدون حضور خودم ...
_ خوب...؟
_ نیستم! اینشالا بهت خوش بگذره عزیزم!

(شنبه 10/فروردین ماه/1387) امممممم..ماچ
سال نو مبارک خانوما !

(شنبه 18/اسفندماه/1386) فراموشش کن. خودت چطوری؟
_ می دونی؟! امروز داشتم به این فکر می کردم که
مهم نیست که آدم تـوی یه کــشور جهـان سـومی
زندگی کنه، بلکه مهم اینه که جهان سومی فکر نکنه...
_ آره مـوافقـم. در همـین رابـطه منم امـروز همـش
به این فکر می کردم که چـرا ایندفعـه قبـض برقمـون
انقــــــــــــــــــــــــــــــدر زیاد اومد!

(شنبه 11/اسفندماه/1386)
_ شهرزاد قصه گوی من. دوستت دارم...
_ وایسا ببینم، شهرزاد خانوم کی باشن؟

(جمعه 19/بهمن ماه/1386)
"از این پس، نقل مطالب این وبلاگ در وبلاگ ها یا
نشریات دیگر، صرفا با ذکر منبع، حلال می باشد!"
لئون تولستوی

(شنبه 24/آذرماه/1386) تعمیم به زندگی...
خانوما قابلیت اینو دارن که مسیر تاکسی ها رو عوض کنن!
تاکسی ها قابلیت اینو دارن که مسیر آقایونو عوض کنن!
پس: خانوما قابلیت اینو دارن که مسیر آقایونو عوض کنن!

(چهارشنبه 23/آبان/1386) اینجا ایران است...
_آقای فلانی، اوضاع سیمان الان چه جوریه؟
_ والا به شدت کمبود سیمان داریم و در صددیم که وارداتشو بیشتر کنیم.
_ پس چرا آقای بهمانی هفته ی پیش توی همین برنامه فرمودن که تولید
سیمان انقدری شده که می خوایم از این به بعد سیمان صادر کنیم؟!
_ والا من از برنامه های ایشون اطلاع ندارم!

(پنجشنبه 19/مهرماه/1386) گرمای جنوب
_ ببینم مگه این کولرگازی رو سرویس نکردن؟ پس
چرا کار نمی کنه؟
_ والا اومدن سرویسش کنن، زدن سرویسش کردن!

(دوشنبه 26/شهریورماه/1386) فاضلاب
_ به جون خودم، به جون خودت، به اونی که
می پرستی، مسواک جزو مبطلات روزه نیست بخدا!

(پنجشنبه 22/شهریورماه/1386) چشمان کاملا بسته!
_ عروس خانم برای بار سوم می گم، وکیلم
که شما را با مهـریه ی شونصــد هزار سکه
به عقد آقای داماد درآورم؟
_ با اجازه ی بزرگترا بـــــــــــــــــله!
_ داماد جان، وکیلــــــم؟
_ بــــــــــــــــــعععععع ............. له!

(چهارشنبه 14/شهریورماه/1386) افسوس...
_ یه زمانی استاد بازی هواپیمای آتاری بودم. وای
که اگه ادامه داده بودم، الان خدای کامپیوتر می بودم!
حیـــــــــــــــــــــــــــــف...!

(چهارشنبه 24/مردادماه/1386)
_ دوستت دارم ساناز!
_ گلاره البته، اشکان جان!
_ خوشبختم! آرشم!

(یکشنبه 21/مردادماه/1386)
_ چقدر همه جا بوی بد کپک و موش مرده میده امروز!
_ عزیزم اگه یه فین کنی، فک می کنم مشکل بوی بد
همه جا برطرف شه!

(یکشنبه 21/مردادماه/1386) از امروز...
_ قیمت بلیط هواپیما هم 20 درصد گرون شد.
_ خدا رو شکر! کم کم داشتم نگران می شدم!

(چهارشنبه 17/مرداد ماه/1386) جزیره، صنعت، جنوب
وقتی نشیمنگاه لباس کار سفید یکی از پرسنل، از عقب به رنگ
قرمز و قهوه ای سوخته دراومده باشه، در ضمن شدیداً هم
گشاد گشاد راه بره، شما چه برداشتی می کنید؟
...
مرسی! کاملا مطمئن بودم که همه تون سریعا متوجه شدین که
اون لکه ی تیره، اثر نشستن روی تیر آهن های زنگ زده
سازه های فلزیه و این طرز راه رفتن هم واسه خاطر عرق
سوز شدن در این هوای گرم و سوزانه.

ببینم، پس قضیه ی این لبخند معنی دار امروز همکارا به من چیه؟!

(شنبه 13/مردادماه/1386) نصیحت
_ کره خر! اگه راه منو در پیش نگیری، در آینده
هیچ خری نمی شی واسه خودت! نا سلامتی
من باباتم، یه چیزی می دونم که اینو بهت می گم!

(پنجشنبه 11/مرداد ماه/1386)
_ فوتبالم بلدی؟
_ بل...
_ آخی... گلم میزنی؟
_ بل!
_ نازی... خیلی بازیت خوبه؟
_ اوم!
_ آقربونش برم، میری مهد کودک؟
_ اوم!
_ وای چه بزرگ شدی پس... یه چیزی بگو عزیزم. یه شعر واسم می خونی؟
_ انرجی مسته ای حق مسلن ماست، آمریکا دشمن ماست! ماماااااااااااان!

(چهارشنبه 13/تیرماه/1386) مهندس ناظر
_ آهای جوشکار، بیا اینجا بینم! این چه جوشکاری ایه؟
_ درست صبت کن بابا...!
_ یعنی به به این چه جوشکاری خوبیه، ادامه بده، ادامه بده!

(جمعه 8/تیرماه/1386) مطلع
_ بابا این مردم درست بشو نیستن بخدا. همین چند روز پیش بود
نمی دونم رادیو بود یا تلویزیون یکی از این مسئولین بود نمی دونم
کدومشون، یه حرفی زد که البته الان درست یادم نیست، ولی بگو آخه
این چه حرف ضایعییه که تو می زنی؟! هیچی حالیشون نیست بخدا...

(یکشنبه 3/تیرماه/1386) جزیره، صنعت، جنوب
نمی دونم از اون موقع که تعداد سگ های محوطه کم شده، کباب کوبیده
به لیست غذاها اضافه شده یا از اون موقع که کباب کوبیده به لیست
غذاها اضافه شده، تعداد سگ های محوطه کم شده !

(یکشنبه 27/خردادماه/1386)
_ تمام اجزای فرهنگ جامعه محترم و قابل تامل
هستند ...همه اجزای فرهنگ! هرچند که بعضی لایه های
فرهنگ به خصوص در فرهنگ عامه ممکن است عمق و
غنای خاصی نداشته باشند. ببین، این جمله یعنی چی؟
_ یعنی fuck you !

(یکشنبه 6/خردادماه/1386)مهندسی عمران
_ استاد ببخشید، شما آب و فاضلابم مگه درس میدین؟
_ آره بابا، پس چی؟ من خوراکم فاضلابه!

(شنبه 18/فروردین ماه/1386)
_ خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم امروز اخبار گفتش
که امسال توی تعطیلات نوروز شاهد کاهش 70 درصدی
سرقت از بانک ها بودیم.
_ اوه، اوه، اوه، چه خبرا بوده قبل از تعطیلات!
_ ببین، وارد معقولات نشو خواهشا. کاهشو بچسب!

(یکشنبه 12/فروردین ماه/1386) سوپری
_ آقا ببخشید، یه نوار لطفا...
_ پنبه ریز باشه خانوم یا مبارک؟
_ maxcell باشه اگه ممکنه!

(شنبه 9/دی ماه/1385)
_ دیدیش دختره رو؟! عجب بر و رویی داشت!
بریم دنبالش؟!
_ ببین دارم در موردت به شک میفتم...
_ چه شکی؟
_ اینکه اون عمل جراحی دوره ی نوزادیت،
ختنه کنونت بوده یا لایه برداری از مغزت؟!

(یکشنبه 3/دی ماه/1385)
_بگو دوچرخه!
_ دوچرخه...
_ اُرض الهدایا!

(شنبه 18/آذرماه/1385)
_ ببین باهاش مو نمی زنی...
_ با آلن دلون؟
_ نه، با ریش تراش فیلیپس من! همیشه
می زنی درب و داغون می کنی وسایل منو!

(دوشنبه 13/آذرماه/1385)
_ ببخشید خانوم...
_ کوفت!
_ چشم!

(یکشنبه 12/آذرماه/1385) پاساژ...
_ وای عزیزم خیلی وقته منتظرم وایستادی، آره؟ ببخشید تو روخدا !
_ مشکلی نیست عزیزم، داشتم چشم چرونی می کردم!

(جمعه 10/آذرماه/1385)
وقتی نصف شـب یهـو از خـواب می پــری و متـوجه میشـی کـه الان
نیم ساعتی بوده که تـو از اینور و اونم از اونور با قدرت هر چـه تمامتر
مشغول کشـیدن پتو روی سـر خودتون بودین، درک می کنی اینو که
این تفاهم و شعرای روزانه حقیقت ندارن و حقیقت همون خودخواهی
و رقابت خصمانه شبانه ست!

(چهارشنبه 8/آذرماه/1385)
_ إ... شومبولتو بپوشون بچه!
_ شومبول دیگه چیه؟!
_ دکمه رو می گم!
_ خوب دارم شورتمو می پوشم دیگه!

(یکشنبه 5/آذرماه/1385)
_ می دونی، از اینش بدم میاد که خیلی پشت سر این و اون حرف می زنه!
_ راست میگی. این اخلاقش واقعا بده!
_ آره، قیافه شو دیدی وقتی داره غیبت می کنه؟!
_ آره ایکبیری! حالم ازش بهم می خوره!
_ خیلی آدم...!

(جمعه 26/آبان ماه/1385) تاکسی
چقدر بده که پنج نفر آدم عاقل و بالغ همه متهم باشن و
در ضمن همه شونم مظنون به همدیگه!
در حالیکه چهار نفرشون بی گناهن و این بو کار یکیشونه!